آب مایه حیات است!
هوا گرم و آفتاب سوزان است، تازه از احرام خارج شده ام ؛
اهل بیتم منتظرند، چند صباحی است که از آنها دور بوده ام ؛
خدا قبول کند، جرعه ای نور از حجرالاسود به امانت برگرفته ام ؛
سفری سراسر درس و معنویت؛
مناسک حج چون اساتیدی تاریخی، لحظه لحظه همراه و من شاگرد؛
به دور خانه محبوب طواف میکردم، و قبر هاجر، برایم سوال بود، به راستی چرا قبر یک زن داخل در طواف است ؟
استاد مرا به موزه ای برد؛ چقدرمتفاوت ! همه وقایع را با چشم خودم میدیدم؛
زنی تنها همراه کودکی شیرخوار زیر آفتابی سوزان میان خارهایی تیز و برنده درمیان صحرایی بی آب و علف !
می نگریستم ؛ در دلم چیزهایی زمزمه میشد؛
ولایت پذیر باش، انگاه محلی خواهی شد که اهل آسمانها و زمین و انبیا و… طوافت میکنند!
زن می دوید از صفا به مروه و از مروه به صفا !
همچنان می دود، چه خار مغیلانی فرش راه است! این ولایت پذیری چه سختی ها دارد!
صدا زدند برگردیم.
همه در کنار برکه ی غدیر جمع شدیم، ندا می آید، من کنت مولاه فهذا علی مولاه
هدیه ولایت پذیری حضرت هاجر، چشمه ای آب بود و هدیه ولایت به ما در کنار برکه ای آب.
چه زیبا سروده اند ؛ آب مایه ی حیات است!
به قلم: روشنک بنت سینا
ارسال شده و کنترل محتوا توسط: فعالان فضای مجازی کوثر نت/ گروه 14